برای نوشتن

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

وضعیتم برای خودم عجیب است. یک خانه توی قزوین دارم و پدر و مادر و برادر. و همه ی چیز های دیگر. یک نیلوفری هستم آن جا با خلق و خوی خودش و همه ی تصویری که توی ذهن آدم های آن جاست. یک خانه ی دیگر دارم توی مشهد. با هم خوابگاهی ها و دوست ها. با تصویری که هنوز کامل نشده. برای هیچ کس حتی برای خودم. پرونده ای که به شکل عحیب و غریبی باز است و منم که قرار است بنویسمش. باید یک جای کار رشته ی همه چیز را بگیرم دستم و میدانید احساس میکنم باید بدهمش دست خود برترم. یک خود بزرگ تر و هردمند تر که هنوز خودآگاهم به آن دسترسی ندارد. به نوعی میخواهم خودم را بسپارم. بله واژه ی درست همین بود، سپردن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۷ ، ۲۲:۱۷
calypso

 بچه ها رفته اند بیرجند. تا شنبه توی اتاق تنها هستم. امروز بیدار که شدم شروع کردم به جمع و جور کردن. اتاق بی اندازه در هم و بر هم بود. دوست داشتم نامرتبی هایش را خودم به تنهایی مرتب کنم آن هم وقتی دیگران نیستند. بعد کمی درس خواندم. بیشتر وقتم را به روشی کاملا ناسالم هدر دادم. در خودم فرو رفتم و در افکار پرت و پلا غوطه ور شدم. تنم را منقبض کردم، پشتم را گرد کردم و همه ی تنش ها را ریختم توی دیافراگم و قفسه ی سینه ام. 

پیش پ نرفتم. اوایل دوست داشتم تنها باشم. بعد کم کم دبگر دوست نداشتم تنها باشم اما کار داشتم و باید تمام میشد. اضطراب داشتم و هیچ کاری از پیش نمیبردم. وقت تلف میکردم و بیشتر و بیشتر اضطراب می افتاد به جانم.

قصد دارم کاری کنم. کاری به غیر از رفت و روب و بیرون رفتن و لاک زدن. کاری به غیر از ولگردی در شبکه های مجازی و به غیر از خوابیدن. مثلا دوست دارم درس خواندنم روی روال بیفتد و بتوانم اتاق را در یک حد نرمالی مرتب نگه دارم، بعد تایم های اضافه ای که به دست می آورم را کتاب بخوانم، ورزش کنم، بروم کشف کنم این شهر نو را. شاید یک کلاس هنری اسمم را بنویسم. شاید هم خودم همین جا یک کار هایی انجام بدهم. میدانم که باید حرکت کنم و باید از قدم های کوچک کوچک شروع کنم. مثلا باید بروم الان و گزارش کارهایم را بنویسم. بعد تر زبان بخوانم و ظرف های ظهر را بشویم. فردا هم همین طوز کوچک و آرام پیش بروم و وسطش توی افکار پرت و پلا فرو نروم. باید بلند شوم و یک کاری بکنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۷ ، ۱۹:۳۸
calypso