برای نوشتن

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

ساعت یازده است کم کم باید برادرم را به رختخواب هدایت کنم. هرچند فردا مدرسه ندارد و میتواند دیر تر بیدار شود. خودم فردا صبح کلاس ریاضی دارم. تمام امروز را هم مشغول ریاضی بودم. درس خوب و مهربانی ست ریاضی. هرچه هست همان است که هست، زیست شناسی نیست که هزار چهره ی رو نکرده داشته باشد. هرچند که همین چهره های پنهانش هم جذاب و دلبر است برایم.
روز شماری میکنم برای آخر کار. روزی که با تپش های کمی تندتر از معمول آغاز شود و ظهرش کل پروژه ی یک ساله ام تمام شده باشد. خوب و خوشایند تمام شود و برود پی کارش. حداقل برای چند سال. بعد از آن منم و کمد آقای ووپی که در طول سال به خصوص بعد از عید نوروز پرش کرده ام از "بعد از کنکور" هایم.
امشب همین طور که داشتم به سیب زمینی ها جلزولز کنان در ماهی تابه نگاه میکردم، با خودم فکر کردم که چقدر جدیدا همه چیز را سریع میبلعم. لقمه های غذا را با سرعت صوت فرو میدهم، متن ها را تند تند میخوانم و از روی خیلی جاهایش میپرم. دیروز هم در خانه ی فامیل تند تند تسلیت گفتم و تند تند درآغوششان گرفتم در حالی که نیازی به شتاب نبود. 
از روی همه چیز میپرم. تقریبا از روی کل زندگی. پر شده ام از بعدن ها. انگار که زندگی را باید بگذارم برای بعدن و حالا ارزشش چیزی بیشتر از گذرگاهی به "بعدن" نیست.
این نوشته را هم با عجله به پایان میبرم. چون پدر و مادرم به خانه برگشته اند و دیگر آن حال فراغت را برای نوشتن ندارم. 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۱۴
calypso