برای نوشتن

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

سال گذشته همین وقت ها بود که نوشتم میخواهم با خودم رو راست باشم. اولین گام را هم خیلی بلند برداشتم و همین طور خیلی سریع بعدش هم یک جور هایی سکندری خوردم و کمی طول کشید تا دوباره خودم را جمع و جور کنم. از آن وقت به بعد عملا در شرایطی قرار میگرفتم که مجبور میشدم با چیز هایی که از خودم پنهان میکردم روبرو شوم. مثلا ترس از دست دادن و نیاز شدیدم به حمایت شدن و تایید گرفتن از سوی دیگران. همین طور تمنای متضاد بی نیاز بودن و قوی جلوه کردن. دیدن چهره های مختلف خودم گاهی بسیار دردناک بود. مدتی هر چه کمتر نوشتم و کمتر حرف زدم. ارتباط هایم را به حداقل رساندم و از دوستان انگشت شمارم فاصله گرفتم. به آن فضا نیاز داشتم و هنوز هم فکر میکنم دلم میخواهد بیشتر آن را برای خودم نگه دارم. 

حالا اما چند وقتی ست که احساس میکنم از بسیاری از گره هایم آزاد شده ام. میدانم که هنوز بیشترشان همان جا هستند و با چشمان درشت به زندگیم زل زده اند و شاید دارند با خودشان فکر میکنند کجای زندگیم را گاز بگیرند که بیشتر ببینمشان. اما میتوانم حس کنم که نیروی درونیم بیش از پیش شده. زیر سنگینی ترس ها و رنجش ها یاد گرفتم چطور تعادل را برقرار کنم. چطور با خودم رو راست و در عین حال مقتدر باشم. چطور در نقش قربانی فرو نروم و اگر رفتم چطور دست و پایم را زود جمع کنم، آبی به صورتم بزنم، عینکم را تمیز کنم و در آینه لبخندی حاکی از استقامت و حمایت بزنم. 

در این میان یک چیز عجیب را هم فهمیدم. "رو راستی زیاد هم خوب نیست" شبیه این جمله را کسی همان وقت ها برایم کامنت کرده بود. آن روز کمی از آن کامنت حرص خوردم و پیش خودم فکر کردم که مردم خیلی سفت و سخت به حاشیه ی امنشان می چسبند. اما کم کم فهمیدم که لازم است که آدم با "خودش" روراست باشد و با دیگران همین که تکلیفش معلوم باشد کفایت میکند. لازم نیست آدم تمام دانه های دلش را در ویترین بگذارد و اصلا نباید که بگذارد. بعضی دانه ها هستند که باید توی صندوقچه ی ظریفی با کنده کاری هایی به زبان سرزمین های ذرون، توی یک گنجه ی مخفی توی دیوار باشند. بعضی ها را باید فقط آن هایی ببیند که کلید خانه ی دل آدم را دارند . که مدت هاست امینند و آدم میتواند با خیال راحت عزیز ترین چیز هایش را  به دستشان بسپارد. بعضی ها را هم باید گذاشت تا عطرشان تمام فضای زندگی آدم را پر کند و آن ها را دور از نور آفتاب نگه داشت تا مبادا رایحه ی خود را از دست بدهند. خلاصه که به نظر من آدم باید راستگو و شفاف باشد اما لازم نیست "همه چیز" را با "همه کس" شریک شود. بله من دقیقا به همان اندازه که فکر میکنید خام بودم.

دلم میخواهد این احساس آزادیم را حفظ کنم. راه خودم را بروم بدون این که بغضی داشته باشم و ترسی از تنهایی یا از دست دادن یا به دست نیاوردن. راه خودم را بروم و تنها باشم. نه خودم را با رشته های تایید طلبی به دیگران وصل کنم و نه با رشته های وابستگی. همین طور خودم باشم فقط. 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۷ ، ۲۲:۲۰
calypso
سلام
دروغ چرا بگویم؟ دلم برای نوشتن تنگ شده بود. برای جایی از خود نوشتن و ثبت کردن. مدت زیادی نمیگذرد از وقتی که تمام روزنه ها را بستم. پشیمان نیستم از آن. همین طور که حالا از دوباره نوشتن پشیمان نیستم. 
چند وقت پیش یک دلیل خوب برای نوشتن پیدا کرده بودم. اما خاطرم نیست. همین گوشه و کنار ها گذاشتمش حتما. اما چیزی که خوب خاطرم است، دلیل بودن آن است. بله. شک ندارم که قانع کننده بود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۷ ، ۲۱:۴۸
calypso