برای نوشتن

حرف های توی سرم در روز های منتهی به آزمون

يكشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۵۳ ب.ظ
صبح که بیدار شدم تصمیم گرفتم چیزی از آن ننویسم. ترجیح دادم که روبرو شدن با آن را بگذارم برای کمی بعد تر. اما بعد از صبحانه که مامان بغلم کرد خوابم را برایش تعریف کردم. قصد ندارم که این جا بازگویش کنم. ممکن است قضاوت شما متفاوت باشد و از این که چیزی تا این حد خصوصی از من جایی باشد که غریبه ها بخوانند و توی سرشان به آن فکر کنند متنفرم. اما دوست دارم تفسیر خودم را این جا بنویسم. 
فکر میکنم که نگران هستم. یا به تعبیر معمول استرس دارم. استرس طبیعی است آن هم وقتی یازده روز دیگر باید سر جلسه بنشینم. اما در طول این سال تنها دفعاتی انگشت شمار، آن هم در دوره هایی بسیار کوتاه دچارش شدم. دوست ندارم بگویم استرس طبیعی است و بیشتر دوست ندارم بگویم که حد نرمالی از آن خوب است. شاید درست باشد شاید هم نباشد. اما من بدون استرس هم میتوانم به کار هایم برسم و خوب درس بخوانم. با وجود همه ی این ها نمیخواهم زیاد به آن بپردازم. میدانم که دوره ای است و به زودی رنگ میبازد و جایش را به چیز دیگری میدهد. میخواهم عبور کردن و شاهد بودن را تمرین کنم.

به علاوه ی نگرانی انتقاد هم هست. یک عقده ای که در حال بیدار شدن است و به خیالم همین نگرانی با سر و صدایش بیدارش کرده. عقده ی مربوط به استرس میگوید که تو به اندازه ی کافی خوب درس نخواندی و به اندازه ی کافی خوب درس نمیخوانی. میگوید تو سختی چندانی نکشیدی و روزی دوازده ساعت درس نخواندی و خیلی آرام بودی. حتی همین حالا که خیلی ها(که معلوم نیست که هستند؟) دارند خودشان را پاره پاره میکنند تو روی مبل ولو میشوی و انگار که داری رمان میخوانی نظریه ی داروین را مرور میکنی. عقده میگوید که تو به برنامه های کاغذی پایبند نبودی و همیشه نوعی لجبازی در تو بود که نمیخواستی به حرف هیچ کس گوش بدهی. میگذارم همه ی حرف هایش را بزند بعد با لبخند توی صورتش میگویم:
من برای هر درس یک عامه تست زدم. به جز یک مبحث در زیاضی هیچ چیز را نخوانده نگذاشتم. همیشه با دقت و کامل همه چیز را خواندم و اجازه ندادم چیز های حاشیه ای توجه و انرژی ام را بدزدد. عقیده دارم که خودم بهتر از هرکس دیگری میدانم که چه کار باید بکنم و همیشه با دل بچه ی لجباز درونم راه آمدم و اتفاقا به همین دلیل است که سختی نکشیدم و حالم بیشتر این دوران خوب بود. همین بچه ی سرکش انرژی پیشروی من را تامین میکند و حرف گوش ندادن اصلا به ضرر من تمام نشد. به علاه ی این که هر جا صلاح دیدم به حرف هر کس که صلاح دیدم گوش دادم. من توانایی تشخیص دارم و میتوانم ببینم که چه چیز به کارم می آید و چه چیز زائد است لازم نیست که راه بقیه را بروم. به علاوه همه خوب میدانیم که کنکور چه شارلاتان بازاریست و مشاور ها و خیلی از معلم ها هدفشان بیشتر و بیشتر تیغ زدن دانش آموز است. چه دلیلی دارد که خودم با چشم باز و با پای خودم توی دامشان بروم؟ 

این ها را به عقده میگویم تا دهنش را ببندد. به هر حال هر چیز بهایی دارد و بهایی که من برای خودم بودن پرداخت کردم این بود که خیلی ها مخالفتشان را به من ابراز کردند و سعی کردند به راه راست هدایتم کنند. به نظرشان بی رمق و لاک پشتی رسیدم، یا لجباز و بی نظم و همیشه نظرشان را گفتند. اما حالا بگذار آن ها نگران تر باشند. من وقتی برای چیز های بیهوده ندارم.


+راستی چقدر خوب است که مردم همیشه توی خیابان توی صورت هم لبخند بزنند. لبخند های شاد. لبخند ها بی قید. لبخند های حقیقی.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۷/۰۳/۲۷
calypso

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی